در این مقاله به صورت جامع با بررسی مستندات اثبات خواهیم کرد ذوالقرنین - کوروش هخامنشی نیست. ( منابع در انتهای مطلب آمده است)
احمدخان هندی - جاسوس انگلستان
اولین سوالی که باید مطرح شود این است که چه کسی برای اولین بار کوروش هخامنشی را ذوالقرنین نامید؟
اولین کسی که کوروش هخامنشی را ذوالقرنین معرفی کرد سر ( sir) احمد خان هندی بود.
جالب است بدانید سر احمد خان هندی از جاسوسان انگلیس بود که نشان sir را از ملکه انگلیس دریافت کرده است و از آن جالب تر آن که احمدخان هندی خود کافر به قرآن است !
( خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل)
ابوکلام آزاد - اندیشمند هندی
بعد از احمدخان هندی(جاسوس انگلیسی) دومین کسی که نظریه ذوالقرنین بودن کوروش هخامنشی را از احمدخان هندی اخذ کرد ابوکلام آزاد بود . او با تالیف کتاب این نظریه اشتباه را گسترش داد. توجه بفرمایید که ابوکلام آزاد یک اندیشمند مسلمان هندی بود اما باستانشناس و تاریخدان نبود
وی در کتابی که تالیف کرد ادله ای برای اثبات این قضیه یعنی ذوالقرنین بودن کوروش هخامنشی مطرح کرد که البته اشتباه بود و ماهم در این مقاله آن ادله را نقد و بررسی میکنیم. ( خدا از تقصیراتش بگذرد و گناهش را ببخشد)
علامه طباطبایی - تفسیر المیزان
مرحوم علامه طباطبایی، متخصص در فقه و اصول و تفسیر و حدیث و فلسفه بودند؛ اما متخصص در تاریخ و باستانشناسی نبودند. ایشان در موضوع ذوالقرنین به سخن ابوالکلام آزاد (اندیشمند هندی) مراجعه کردند. از سویی میدانیم که سخن ابوالکلام در این امر، منسوخ شده و استدلالهای او از اعتبار ساقط است.
ثانیاً بسیاری از کسانی که به عظمت علامه طباطبایی استناد میکنند، افرادی هستند که هیچ اعتقادی به ایشان ندارند. بلکه چه بسا به ایشان توهین هم بکنند، لیکن به اینجا که میرسند بنا بر اغراض شخصی، دم از عظمت ایشان میزنند.
ثالثاً اگر کسی به عظمتِ علامه طباطبایی استدلال کند (که بزرگواری و عُلُو مقام ایشان کاملاً درست هست) پس ما هم به عظمت دیگر علماء استدلال میکنیم. مطلق علمای بزرگ شیعه و سنی از محدثین و مفسرین و متکلمین از قرن نخست تا همین 2 قرن پیش، هیچ یک کورش را ذوالقرنین نخواندند. بلکه غالباً اسکندر مقدونی را ذوالقرنین مینامیدند. ثعلبی نیز به درستی می گوید: أکثر أهل السیر هو الإسکندر». (بیشتر سیرهنویسان اسکندر را ذوالقرنین میدانند.)
اما نکته اینکه علامه طباطبایی نیز با قاطعیت و یقین کورش را ذوالقرنین ندانستند، بلکه فرمودند بر این تطبیق اعتراضاتی وارد است؛ لیکن ایشان کورش را نزدیکترین گزینه به ذوالقرنین میدانند: این بود خلاصهاى از کلام ابو الکلام، که هر چند بعضى از جوانبش خالى از اعتراضاتى نیست، لیکن از هر گفتار دیگرى انطباقش با آیات قرآنى روشنتر و قابل قبولتر است.»[3] هرچند که امروز، همین نزدیکیِ کورش و ذوالقرنین نیز باطل و نادرست است.
شاپور شهبازی - باستان شناس ( و باستانگرای) معروف و رد نظر ابوکلام آزاد
علیرضا شاهپور شهبازی از باستانشناسان ایرانی در ردّ پیوند میان کورش و ذوالقرنین مینویسد:
" در سال 1950 مولانا ابوالکلام آزاد کوشید تا ثابت کند که این انسان بالدار، نشان دهندهی ذوالقرنین که به عقیدهی او همان کورش بزرگ بوده است میباشد. از آنجا که فرضیهی وی، با همهی محبوبیتی که یافته، از پشتیبانی مآخذ تاریخی و باستان شناسی یکسره بیبهره است، ناچاریم در اینجا از مرحله بیرون افتیم و گفتگویی دیگر پیش آوریم… باید دانست که هیچگونه مجسمهای، آن هم در استخر» از کورش بر جای نمانده است. مولانا آزاد را استاد سامی به پاسارگاد دعوت کرده بودند، اما وی بیمار شد و بدانجا نتوانست رفت، و هرگز آن نقش را ندید. بنابر این تعبیر نادرستی از آن کرد، و نتیجههایی گرفت که پذیرفتنش بیاندازه دشوار است. با این همه باید افزود که اندیشه و خواست او خدمت به ایران بود، و روانش شاد باد که از مردان بزرگوار بود. " [4]
لیکن به راستی دلیل ذوالقرنین بودن کورش چیست ؟! حال به نقد دلایل ذوالقرنین بودنِ کورش میپردازیم، آن هم از دریچه نگاه به موضوع شاخ (چه اینکه مدعی هستند کورش تاجی با دو شاخ داشت، لذا او همان ذوالقرنین به معنی صاحب دو شاخ» است). ادعای برخی این است که تصویر زیر همان نقشنگاره کورش هخامنشی است که در کاخ دروازه پاسارگاد.
این نگاره، اصلاً نماد کورش نیست. بلکه امروزه روشن و مبرهن است که این، نماد یک بعل فینیقی است. و همین خود نشان میدهد که کورش نمیتواند ذوالقرنین باشد.
اما پیرامون تاجی که بر سر این نگاره است، باید دقت کرد که این تاج، یک تاج مصری محسوب میشود.[5] که مشهور به تاج هِمهِم (Hemhem Crown) است. تصاویری از تاج مصری:
پس اگر این را گواه بر ذوالقرنین بودن کورش بگیریم، مصریها بر این عنوان از کورش سزاوارترند! از سویی دیگر، در ادبیات قرآنی، واژه قرن (و جمعِ آن که قُرون است) به معنی ملت و نسل است.[6] متعدداً این معنا در قرآن آمده است.[7] و این معنی اولیه، درباره ذوالقرنین هم تبعاً نافذ است (از همین روی معنی درستِ ذوالقرنین، صاحب دو ملت است). لیکن اگر کسی اصرار کند که واژه قرن» به معنی شاخ و ذوالقرنین» به معنی صاحب دو شاخ» باشد، آنگاه هرآینه اسکندر مقدونی بیش از هر کسی لایق این صفت خواهد بود. بنا بر متون تاریخی و اساطیری (که در مکتوبات کلاسیک ایرانی هم بیان شده)، اسکندر در خواب دید که به خورشید نزدیک شد و دو شاخ آن را از مشرق و مغرب گرفت، او رؤیاى خویش را با مردمش در میان گذاشت و آنان او را ذوالقرنین نامیدند.[8] همچنین اسکندر پس از فتح مصر، پسر آمون» نامیده شد و دو شاخ به شکل شاخهای آمون برای او به تصویر در آمد. آمون (Ammon) الهه مصر باستان و مظهر خورشید، دارای دو شاخ شمرده میشد.[9] بر روی سکههای یونانی عصر باستان نیز به روشنی تصویر اسکندر کبیر (Alexander the Great) حک شده است که شاخهایی به نشان شاخهای آمون دارد. این سکه مربوط به حکومتِ Thrace است و در زمان پادشاهی لوسیماخوس (Lysimachus) ضرب شده است.[10] همچنین افیپوس (Ephippos) در اثر خود درباره اسکندر مىنویسد: اسکندر هنگام خوان، بالاپوش مقدس مىپوشید. این بالاپوش گاه به رنگ ارغوانى ویژه آمون بود، با کفش و شاخى مانند او».[11]
ر برخی نگارهها برای زئوس (خدای بزرگ یونان باستان) نیز شاخهایی به شکل آمون نقش کرده اند. از جمله تصاویر زیر که نشان میدهد زئوس همان آمون (یا معادل آن) شمرده میشد (Zeus-Ammon).
هرچند تأکید میشود که نگارنده وماً اسکندر مقدونی را ذوالقرنین نمیداند، بلکه سخن در این است که "اگر" ذوالقرنین را به معنی صاحب دو شاخ» فرض کنیم، در این صورت، اسکندر برنده، و کورش بازندهی این مبارزه خواهد بود.
تناقض شخصیت کوروش هخامنشی با ذوالقرنین
ذوالقرنین انسان صالح و یکتا پرستی بود اما کوروش هخامنشی با توجه به منشور منتسب به آن بت پرست بوده است و مردک بت بابل را ستایش کرده بنگرید به مقاله منتشر شده پیرامون بت پرستی کوروش هخامنشی در وب حقایث تاریخی ( کلیک کنید http://htarikhi.blog.ir/post/80 )
علاوه بر بت پرست و گوساله پرستی، موضوعی دیگر نیز در منشور کورش، جلوه نمایی میکند. آن هم ادبیاتی است که آلت پرستان جهان باستان از آن استفاده میکردند. آیا کورش هخامنشی، علاوه بر گوساله پرستی، آلت پرست هم بود؟ اگر قضیه برایتان جالب شد، ادامه را بخوانید!
در منشور منسوب به کورش هخامنشی، او به روشنی، بتهای بعل و مردوک و نبو را خدای خود میخواند. پیشتر در این زمینه سخن گفتیم که مردوک (Marduk) به معنی گوساله است. خدای بت پرستان بابِل باستان. یکی از خدایان شیطانی جهان باستان. در هر صورت، کورش آن را خدای خود میخواند. نه یک بار. بلکه بیش از 10 مرتبه این عبارت را تکرار و بر آن تأکید کرد.
اما قضیه به همین جا ختم نمیشود. علاوه بر بت پرست و گوساله پرستی، موضوعی دیگر نیز در منشور کورش، جلوه نمایی میکند. آن هم ادبیاتی است که آلت پرستان جهان باستان از آن استفاده میکردند. اگر قضیه برایتان جالب شد، ادامه را بخوانید!
در بند 14 منشور میخوانیم که کورش میگوید:
i-na ki-it-tì ù mi-á-ru i-te-né-‘e-e-i-na-a-tì dAMAR.UTU EN GAL ta-ru-ú ÙGme-ú ep-e-e-ti-a dam-qa-a-ta ù À-ba-u i-a-ra ha-di-i ip-pa-li-i[s]
ترجمهای که مترجمین فارسی ارائه کردند، عموماً به این شکل است: به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورندهٔ مردمانش است، به کارهای نیک او (=کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست».[12]
اما واژهای که در این میان، حساسیت اینجانب (نویسنده پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب) را برانگیخته است، لفظ i-a-ra است: iara. برخی مترجمین مثل دکتر حسین بادامچی، واژه iara و iaru را به معنی عدالت و راستی» گرفته اند. اما وقتی به فرهنگنامه اکدی ـ فرانسوی وابسته به انجمن باستانشناسی Association Assyrophile de France مراجعه میکنیم میبینیم که این لفظ، دو معنی دارد. یکی عدالت» و دیگر آلت تناسلی». در واقع این واژه به معنی آلت تناسلی مرد، و آلت تناسلی سگ pénis (homme, chien) است،[13] در واژه نامه انگلیسی ـ اکدی (glosbe) نیز همین معنا آمده که iaru به معنی آلت تناسلی است که این همان اندیشه و باور آلتپرستان جهان باستان است که آلت تناسلی را نماد عدالت و زندگی میدانستند (البته عدالت شیطانی مد نظر خودشان که همان لذت پرستی مطلق دنیوی است):
لذا معنی عبارت چنین میشود: مردوک، سرور بزرگ، که پرورندهٔ مردمانش است، به آلت تناسلی کوروش به شادی نگریست (و در نتیجه، به آلت تناسلی کورش برکت داد).
کورش هخامنشی: هر کس برای حکومت من دعا نکرد را به صلیب بکشید
کورش هخامنشی طی بیانیهای به کاهنان یهود، فرمان داد تا همه ایشان باید برای حفظ شاه (کورش) و خانوادهاش به سوی خدا دعا کنند تا شاهنشاهی پارس ادامه داشته باشد! و کسانی که از این حکم نافرمانی کنند بایستی به صلیب کشیده شوند و اموالشان به سود خزانه سلطنتی مصادره شود. میبینیم که وقتی پای حکومت به وسط میآید، کورش هیچ اهل آزادیهای دینی نیست!رخی مدعی هستند که کورش هخامنشی (و جانشینان او) اهل تساهل و تسامح دینی بود. یعنی به مردم آزادیهای دینی میدادند! و این را افتخاری برای کورش میدانند. پس در پاسخ به این سخنان باید عرض برسانیم:
این افتخار نیست. چون رفتاری از سر حیلهگری بود. کورش میکوشید مردم را در جهل و خرافات نگه دارد تا بتواند بر آنان حکومت کند. به مردم این آزادی را میداد که گوسالهپرست باشند. حتی خودش نیز بت مردوک (که در لغت به معنی گوساله است) را به عنوان خدای آسمانها و زمین ستایش میکرد. چرا؟ چون دوست میداشت در نادانی بمانند. اما در جایی که قضیه فرق میکرد، به کسی آزادی دینی نمیداد. مثلاً در کتاب روزگار باستانی یهود» با عنوان "The Antiquities of the Jews" اثر یوسف فلاوی» یا همان فلاویوس ژوزفوس (که یهودی بود) آمده است کورش هخامنشی طی بیانیهای به کاهنان یهود، فرمان داد تا همه ایشان باید برای حفظ شاه (کورش) و خانوادهاش به سوی خدا دعا کنند تا شاهنشاهی پارس ادامه داشته باشد! و کسانی که از این حکم نافرمانی کنند بایستی به صلیب کشیده شوند و اموالشان به سود خزانه سلطنتی مصادره شود.[15] میبینیم که وقتی پای حکومت به وسط میآید، کورش هیچ اهل آزادیهای دینی نیست! بلکه هر گونه مخالفت را با حکم صلیب و مصادره اموال پاسخ میدهد. این هم نمونهای از حقوق بشر آن هم از جنس کورش!
اسکن از متن کتاب:
قتل عام مردم اوپیس به دست کورش کبیر در گفتار ترئور برایس
در سال 539 (پیش از میلاد)، اوپیس بخشی از یک جنگ وحشتناک و خونین، بین کورش دوم (کورش کبیر) و نبونئید (پادشاه بابیلون) بود. کورش شهر اوپیس را غارت کرد و مردم آن را قتل عام نمود. البته این دیدگاه، سخنی تازه نیست! بلکه دیگر مورخین، پژوهشگران و متخصصین تاریخ ایران و بین النهرین نیز بر همین عقیده اند که کورش به راستی مرتکب چنین رفتاری شد.
ترئور روبرت برایس (Trevor Robert Bryce) متولد 1940 میلادی، از بزرگترین پژوهشگران حال حاضر جهان در عرصه باستانشناسی خاور نزدیک است. وی تاکنون آثار متعددی در زمینههای مختلف از خود بر جای گذاشته است و جایگاه علمی روشنی در محافل آکادمیک دارد.[14] او در کتاب مردم و اماکن باستانی خاور نزدیک» با عنوان اصلیِ The Peoples and Places of Ancient Western Asia مینویسد:
In 539 Opis was the site of a fierce and bloody battle between the Persian and Babylonian armies, under their respective kings Cyrus II and Nabonidus. The letter was defeated and fled for his life, while Cyrus plundered Opis and massacred its inhabitants.
ترجمه: در سال 539 (پیش از میلاد)، اوپیس بخشی از یک جنگ وحشتناک و خونین، بین کورش دوم (کورش کبیر) و نبونئید (پادشاه بابیلون) بود. کورش شهر اوپیس را غارت کرد و مردم آن را قتل عام نمود.[15] البته این دیدگاه، سخنی تازه نیست! بلکه دیگر مورخین، پژوهشگران و متخصصین تاریخ ایران و بین النهرین نیز بر همین عقیده اند که کورش به راستی مرتکب چنین رفتاری شد.[16]
با این توصیفات کوروش هخامنشی با همچین شخصیتی اصلا میتواند نامزد ذوالقرنین قرآن شود ؟ ذوالقرنینی که در قرآن از آن یک فرد صالح یاد شده است؟! و به این نیز توجه بفرمایید که ما تنها گوشه ای کوچکی مطالب ناگفته از کوروش را در این مقاله مطرح کردیم چرا که رذایل بسیاری از کوروش هخامنشی باقی مانده است که در مقالات دیگر بیان میکنیم.
ابوعلی سینا اسکندر را ذوالقرنین میداند
ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا مشهور به شیخ الرئیس بوعلی سینا» از دانشمندان نامدار ایرانی در عرصه جهانی است که در قرن 4-5 هجری میزیست و هنوز بسیاری از آثار او مورد توجه جهانیان است. جالب اینکه او دستی بر آتش ادبیات فارسی و عربی نیز داشت و در یکی از اشعار خود به ستایش اسکندر مقدونی پرداخته؛ او را ذوالقرنین میخواند.
بوعلی حسین بن عبدالله بن سینا مشهور به شیخ الرئیس بوعلی سینا» از دانشمندان نامدار ایرانی در عرصه جهانی است که در قرن 4-5 هجری میزیست و هنوز بسیاری از آثار او مورد توجه جهانیان است. جالب اینکه او دستی بر آتش ادبیات فارسی و عربی نیز داشت و در یکی از اشعار خود به ستایش اسکندر مقدونی پرداخته؛ او را ذوالقرنین میخواند: و هذِه الآلَةُ عِلمُ المَنطِقِ، مِنهُ اِلَى جُلِّ العُلومِ یَرتَقی، میراثُ ذی القرنین لمّا سَألا، وزیره العالم حتى یعملا» یعنی علم منطق میراث ذوالقرنین و وزیرش است. در توضیح این عبارت نیز آمده است: یرید الإسکندر المکدونی بن فلیبس و وزیره أرسطو.»[17] یعنی منظور اسکندر مقدونی و وزیرش ارسطو است (میدانیم که دانش منطق به دست ارسطو تدوین و میراث او شمرده میشود).
در این میان هرچند غالباً شاهد تلاش باستانگرایان در جهت بایکوت این قضیه هستیم، اما مدتی پیش یکی از پایگاههای حقیقتستیز (که در دروغبافی و تناقضگویی دستی دراز دارد) مطلبی درباره بوعلی سینا نوشت با این عنوان که "پورسینا دانشمندی که فیلسوف به دنیا آمد و فیلسوف از دنیا رفت" و درآن تصریح کرد که بوعلی سینا اهل تحجر» و تقلید» نبود! گویا مدتی بعد، از نگارنده آن نوشتار (ادمین دروغپرداز آن پایگاه باستانگرا) پرسیده شود که چرا بوعلی سینا، اسکندر مقدونی را ذوالقرنین» نامید؟ او نیز در پاسخ و طبق معمول در یک تناقضگویی آشکار گفت که ابن سینا اگر از این عبارت استفاده کرده آن را به عنوان یک اصطلاح به کار برد و درباره آن بررسی تاریخی نکرد!!! سپس مدعی شد که اسکندر و بعداً عربها بسیاری از منابع را از بین بردند و لذا افسانهها داستان اسکندر را در بر گرفتند.! و خلاصه اینکه طبق باور آن پایگاه دروغپرداز باستانگرا، بوعلی سینا تحت تأثیر افسانههای آن دوران و بدون اینکه بررسی تاریخی کند اصطلاح "اسکندر ذوالقرنین" را به کار برد!!! جالب است. قبلاً ادعا کرده بود که ابن سینا مخالف هرنوع تحجر و تقلید بوده و سند درستی هر امری را عقل و تجربه میدانست! اما اینجا که ابن سینا رشتهی توهمات و دروغهای جماعت باستانگرای حقیقتستیز را دریده، ناگهان ابن سینا را به "پیروی از افسانهها" و "سخن گفتن بدون بررسی تاریخی" متهم میکنند! به راستی که برای پیروان مکتب کورش هخامنشی، حقیقت هیچ ارزشی ندارد. بلکه آنان هر چیز را با معیار منافع خود میسنجند. اگر به سودشان باشد میپذیرند و اگر به ضررشان باشد در تخریب آن میکوشند.
فردوسی هم اسکندر را ذوالقرنین میداند
حکیم فردوسی در شاهنامه همانند دیگر فرهیختگان و بزرگان ایرانی، اسکندر را ذوالقرنین مینامد که در پی آب حیات به شرق و غرب سفر کرد و در مقابل قوم یأجوج و مأجوج سدی ساخت
پیرامون این نکته که ذوالقرنین مذکور در قرآن کیست، سخن فراوان است. در این میان غالب مورخین و مفسرین و متکلمین بر این باورند که اسکندر مقدونی (در برخی منابع: اسکندر رومی) همان ذوالقرنین است. هرچند نگارنده این نوشتار، قضاوتی درباره مصداق اسکندر نمیکند، لیکن باید گفت که حکیم فردوسی در شاهنامه همانند دیگر فرهیختگان و بزرگان ایرانی، اسکندر را ذوالقرنین مینامد که در پی آب حیات به شرق و غرب سفر کرد و در مقابل قوم یأجوج و مأجوج سدی ساخت.[]
اکنون وقت آن است که از خود بپرسیم آیا فردوسی وطن فروش بود؟ با اینکه کورش برای عربها و یهودیان شناخته شده بود، و تبعاً برای ایرانیان نیز میبایست شناخته شده بوده باشد، چرا فردوسی هیچ نامی از کورش در شاهنامه نیاورد؟ چرا در ماجرای ذوالقرنین هیچ اشارتی به کورش نکرد؟! بلکه اسکندر را به عنوان ذوالقرنین معرفی میکند؟
سایر اندیشمندان و فرهیختگان کلاسیک مسلمان همچون حافظ - مولانا و. نیز به اجماع اسکندر مقدونی را ذوالقرنین میدانستند البته در این میان ابوریحان نظر متفاوتی دارد و ذوالقرنین را اهل یمن و عرب میداند
سخن شیمون پرز پیرامون کورش هخامنشی
شیمون پرز: کورش هخامنشی، نخستین صهیونیست جهان بود. ما به او مدیون هستیم. The great king of Iran was the first Zionist in the world. King Cyrus called for the Jewish people in Iran to go and settle in Israel and build a second temple.
نتیجه گیری :
بر اساس مستندات مطرح شده آن چه مسلم است این است که کوروش هخامنشی ذوالقرنین قرآن نبوده و حتی نامزد شدن اون برای ذوالقرنین بودن قرآن اشتباه است چرا کوروش هخامنشی یک شخص فاسد و فاجر و حتی بت پرست بوده است البته هیچ اطمینان صد در صدر مبنی بر ذوالقرنین بودن اسکندر مقدونی هم نداریم لذا نتیجتاٌ اگرچه شخصیت ذوالقرنین قرآن مجهول و مبهم باقی مانده است ولی یقین داریم که نظر ذوالقرنین بودن کوروش هخامنشی از اساس باطل است
پینوشت:
[1]. کورش و ذوالقرنین (مجموعه مقالات همایش کورش هخامنشی و ذوالقرنین)، عسکر بهرامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1390، مقاله ذوالقرنین: اسکندر یا کورش، فتح الله مجتبایی، ص 33.
[2]. سید موسی حافظی، ذوالقرنین در قرآن کیست، مجله طالب حق، بهمن 1336، شماره 9، ص30.
[3]. سید محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر هم
[4]. علیرضا شاپور شهبازی، زندگی و جهانداری کورش کبیر، تهران: نشر دنیای کتاب، 1389، ص 252-256.
[5]. والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران: نشر ماهی، 1392. ص 116.
[6]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه غلامرضا خسروی حسینی، تهران: انتشارات مرتضوی، 1374. ج 3 ص 175-176
[7]. سوره یونس، آیه 13؛ سوره قصص، آیه 43؛ سوره اسراء، آیه 17؛ سوره طه، آیه 51؛ سوره یاسین، آیه 31؛ سوره انعام، آیه 6؛ سوره مریم، آیه 74؛ سوره صاد، آیه 3؛ سوره فرقان، آیه 38.
[8]. أبو الحسن على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1374. ج 1 ص 58.
[9]. تاریخ هردوت، محقق و مصحح: هادى هدایتى، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1382. جلد 2، پاورقی صفحه 132.
[10]. والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران: نشر ماهی،1392. ص 253، و همچنین بنگرید به:
wildwinds.com, coins, sg6814
[11]. آثنایوس نوکراتیس، ایرانیات در کتاب بزم فرزانگان، ترجمه: جلال خالقى مطلق، تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1386. ص 48.
[12]. شاهرخ رزمجو، استوانهٔ کورش بزرگ، تهران: نشر فرزان روز، 1389، ص 75-79.
[13]. برا مشاهده مراجعه بفرمایید به Association Assyrophile de France (link is external)
[14]. برای مشاهده مراجعه کنید به فرهنگنامه Glosbe
[15]. بنگرید به:
The University of Queensland: Australia, School of Historical and Philosophical Inquiry, Professor Trevor Bryce,
National Library of Australia: About Bryce, T. R. (Trevor Robert: 1940)
[16]. بنگرید به:
Trevor Bryce, The Routledge Handbook of the Peoples and Places of Ancient Western Asia: From the Early Bronze Age to the Fall of the Persian Empire, London & NewYork: Routledge, Taylor & Francis, 2009, Pp 741.
[17]. ابوعلی سینا، القصیدة المزدوجة فی علم المنطق، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، 1405 ه ق، ص 3.
[]. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، انتشارات سعید نوین، 1388، ج 2، ص 511-515.
پرویز اتابکی، واژهنامه شاهنامه، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1379، ج 3، ص 1134-1135 ؛ شاهنامه حکیم فردوسی، تصحیح ژول مول، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1376، ج 5، ص 112-113 ؛ میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، تهران: نشر روزگار، 1379، ج 2، ص 724.
لینک این مطلب : http://htarikhi.blog.ir/post/96
پایمال شدن حقوق زن در دیانت زرتشتی
جشن سده یا جشن زنده زنده سوزاندن حیوانات بی گناه در آتش برای مبارزه با اهریمن
,کورش ,ذوالقرنین ,اسکندر ,هخامنشی ,نیز , ,را ذوالقرنین ,است که ,کوروش هخامنشی ,در این ,بودن کوروش هخامنشی ,بزرگان ایرانی، اسکندر ,اسکندر مقدونی پرداخته؛ ,ستایش اسکندر مقدونی
درباره این سایت