حقایق تاریخی Htarikhi



نتیجه تصویری برای woman crying

 ن در ایران باستان و دیانت زرتشتی صرفنظر از اینکه با محارمشان ازدواج میکردند در پنج قالب ازدواج میکردند. 
1 پادشاه زن
2  ایوک زن

3  ستر زن
4  چاکر زن
5 خود رأی زن


اما توجه ما در این مبحث بر "چاکر زن(=chakar)" است. چاکر زن، آن باشد که زنی که شوی داشته باشد و شوی وی درگذشته باشد، چون این زن را به شوی دیگر دهند، به چاکری شوی پیشین(=متوفی)به شوی جدید باید داد و این زن در آن جهان از آنٍ شوهر پیشین باشد(1)


ازدواج بصورت چاکر زنی، نوعی از شویی ابدالی در دیانت زرتشتی است، در نامه تنسر آمده: اگر مردی بمیرد و فرزند پسری نداشته باشد، بیوه ای که از او به جا می ماند به یکی از نزدیکترین خویشانش به زنی میدهند. اگر زنی نداشته باشد و دختری داشته باشد نیز همچنین است. اگر هیچ یک را نداشته باشد با دارایی اش زنی "می خرند" و به نزدیکترین خویشاوندانش میدهندش و هر پسری که زاده شود از آنٍ مردی است که میراث برجای گذاشته است. دختر مرد متوفی یا بیوه اش پا به ازدواجی می نهادند که "چاکر" خوانده میشد. یعنی باید زنٍ یکی از مردهای نزدیک به متوّفا بشوند. فرزند پسر، مایه رستگاری بود، زیرا کسیکه پسر نداشت، نمی توانست از پُل(چینود) بگذرد و به دنیای دیگر برود. بنابراین شویی ابدالی یک تکلیف دینی بود، زیرا اهورمزدا، خدای زرتشتیان را یاری میداد تا جهان را به سامان نگهدارد. وقتی پسری زاده می شد، "شویی ابدالی گرچه پشتیبان زن نبود"، می توانست بی طلاق به پایان برسد»(2)


زنی که در خانه مقام اول را داشت پادشا زن بود و نیکه با وجود داشتن یک شوهر واحد و مشترک با پادشا زن، مقام دوم را دارا بودند، "چاکر زن" بودند. چاکر زن بعنوان زنٍ مقام دوم بود و فرزندان او هیچگونه سهمی از ارث نداشتند. این نقیصه در عمل بدین ترتیب برطرف می گشت که پدر از حق قانونی خود در زمان حیات خویش استفاده کرده و سهمی برای چکرن خود و فرزندان آنها تعیین میکرد(3)


حتی در متون زرتشتی گفته شده اگر در ازدواج چاکر زن، فرزند پسر متولد شود و مادر او را به فرزندی بپذیرد نیت و اگر فرزند دختر متولد شود، و او را به فرزندی بپذیرد، "سودی ندارد"(4)
در روایت موبد آذرفرنبغ فرخزادان در مورد چکر زن چنین میخوانیم: چکر زن کسی است که در زادن وارث برای مرد متوفی یا بی فرزند نقش دارد. اگر مرد زنده باشد میتوان پادشاه زن او را تحت چکری به ازدواج مردی دیگر درآورد، فرزندان حاصل از این ازدواج چکر فرزندانٍ پدرشان هستند، اما وارثان قانونی و پادشاه فرزندانٍ شوهر اول زن محسوب میشوند»(5)


چاکر زن، زنی است که شوهر دارد ولی مرگ از او جدایش کرده، باید او را بدست شوهر تازه ای داد، که گویی در خدمت شوهر قدیم خویش است و به زبان دیگر به چاکری شوهر پیشینش به شوهری جدید داده شود که شوهر واقعی اش نیست چون در دنیای دیگر، این زن به شوهر اولش تعلق دارد. حتی دختر اگر نامزد باشد و قبل از ازدواج شوهرش بمیرد او هم به چاکری، شوهر داده میشود. چاکر دختر از امتیازات پادشاه دختر برخوردار نیست. در خانواده ای که وارد می شود به فرزندی پذیرفته نمی شود. نه سردار(=سرپرست) و نه جهازی راستین دارد. همه فرزندانی که به دنیا آورد به شوهر زودگذرش نمی دهند، خود و فرزندانش از خانواده ارث نمی برند، زیرا که شاه دختر نیست و فرزندانش هم چاکر فرزند هستند، مگر اینکه پدر خانواده، آنها را به فرزندی بپذیرد تا ارث ببرند. مرگ نامزد برای هر دوشیزه ای بقدری منحوس است که دیگر امیدی ندارد که در تمام زندگیش از امتیازات سایر دختران هم سنّش برخوردار گردد. چنین دختری به دو وجه قربانی است: اول قربانی سرنوشت، دوم قربانی قوانین دین زرتشتی. اگر در خانواده ای زندگی کند، بانوی خانه نخواهد شد، مهرش ناچیز باشد و هیچ سهمی از دارایی شوهر نخواهد داشت(6)


منابع:
(1) داراب و هرمزدیار، موبد مانک جی پسر رستم جی اونوالا، صفحه0
(2) تاریخ اجتماعی روابط ی در ایران، ویلم فلور، ترجمه محسن مینو خرد، صفحه20
(3) زن در حقوق ساسانی، بارتلومه، ترجمه ناصرالدین صاحب امانی، صفحه52 و 55
(4) شایست ناشایست، ترجمه کتایون مزداپور، صفحه156، بند14 
(5) روایت موبد آذرفرنبغ فرخزادان، ترجمه حسن رضایی باغ بیدی، صفحه 203
(6)خانواده ایرانی در دوران پیش از اسلام، پروفسور علی اکبر مظاهری،ترجمه عبدالله توکل، صفحه93 تا 95

 

 

   

 

مطالب  مرتبط دیگر :

دیدگاه اسفندیار (یکی از نخستین مروجین دین زرتشتی) درباره ن(کلیک کنید) 

باور پیشوای زرتشتی: ن، سبب مصیبت! فقط به کار فرزند آوری می‌خورند(کلیک کنید)

حرمسرا و دربار شاهان هخامنشی و زرتشتی(کلیک کنید ) 
 


جشن سَده چیست؟
جشن سَده، یکی از جشن‌های ایران باستان و آیین زرتشت است، که در آغاز شامگاه دهم بهمن‌ماه یعنی آبان روز از بهمن ماه برگزار می‌شود که مردم دسته های هیزم را جمع میکنند و سپس آتش میزنند و به پایکوبی و لهو و لعب می پردازند.

 

اخبار موجود از این دوره نشانگر آن است که جشن سده در گذشته نیز  تمام برگزار می شد و  شاعرانی چون عنصری، فرخی، منوچهری، عسجدی  در توصیف چگونگی  و چون و چندی آتش آن داد سخن داده و نیز از پرندگان و جانورانی که به آتش می انداختند، یاد کرده اند.

 

 در اینجا به  گزارشی در این زمینه اشاره می شود:
 
گزارش از آثار الباقیه ، ابوریحان بیرونی صفحه 350 و351

ابوریحان بیرونی : آتش افروزند تا شر آن "جهنم" بر طرف گردد و گیاه خوشبو تبخیر میکنند تا مضرات آن را  برطرف کنند. در خانه  ملوک رسم شده که آتش بیافروزند و چون شعله ور گردد، جانوران وحشی را به آتش می اندازند و مرغ ها در شعله  آن می پرانند و درکنار این آتش می نشینندو به لهو ولعب مشغول میشوند(خداوند از هر کس که از ایلام و ایذای حیوانات غیر موذی لذت می برد انتقام بکشد)  این کلام و دعای ابوریحان که داخل پرانتز است خطاب به زرتشتیان است که حیوانات بی گناه را زنده زنده در آتش میاندازند‼️

 

 

تماشا این مطالب در قالب کلیپ (کلیک کنید) :

 

 

   

 

 


 

کوروش کبیر از دیدگاه بزرگان

به قلم مهدی رضوانی

ایده کوروش به عنوان قهرمان مدارای مذهبی بر سه پیش فرض اساساً نادرست استوار است. در وهله اول ، بر برداشت غیر تاریخی از گفتمان ی باستان استوار است. در دوران باستان ، هیچ گفتمانی بر پایه مدارای مذهبی وجود نداشته است. دین عمیقا در جامعه ، در ساختارهای ی ، در زندگی روزمره جای گرفته بود. این امر در مورد دولت شهرهای سومری باستان ، در مورد دولت شهر آتن و در جمهوری روم صادق است.به ویژه برای گسترش امپراطوری ها ، مقامات مجبور بودند با  مسئله ی در برگرفتن انواع ساختارهای ی را با مفاهیم مذهبی شان که در خود جای داده اند روبرو شوند.

 

گاهی اوقات این امر منجر به برخورد سخت با افراد تحت سلطه و تخریب معابد می شد ، اما امپراتوری ها به طور معمول مقدار معینی چندگانگی را میپذیرفتند تا به شورشی دامن نزنند. علاوه بر این ، چند خدا پرستی نوع عادی دین در دوران باستان بود که پذیرش وجود و همچنین احترام به قدرت خدایان بیگانه را آسانتر می کرد.

 

این تصادفی نیست که سرکوب دین غالباً با ادیان توحیدی ارتباط داشت (آزار و اذیت یهودیان و مسیحیان ، که از پذیرش خدایانی غیر از خدای خود امتناع می ورزیدند ؛ آزار و اذیت بت پرستان تحت امپراطورهای مسیحی).
آزار و اذیت اعتقادات و اعمال مذهبی معمولا به اصطلاح به اختلال و آشوب در نظم عمومی مربوط می شد (مانند مورد سرکوب باکانال((جشنواره به افتخار با خدای شراب )) در رم در 6 قبل از میلاد یا احتمالاً ممنوعیت مراسم مذهبی یهود در معبد اورشلیم توسط آنتیوخوس چهارم در سال 168 قبل از میلاد)

 

ثانیاً ، توصیف حکومت کوروش به عنوان حکومتی که نقطه شروع آن "رواداری" باشد ، بسیار سهل انگاری است. اگرچه در واقع ممکن است ت وی را از برخی جهات مثبت عمل گرا یا حتی ملایم توصیف کرد ، اما همچنین روشن است که کوروش یک فاتح عادی با ت معمول جنگاوری وحشیانه و اقدامات شدید بود. خواست شاه پارسی قانون بود و هیچ حق اصلی مشارکت در حکومت مجاز نبود.

 

ثالثاً ، مقایسه با ت آشوری در تجسم آن ت به طوریکه اساساً متفاوت از ت کوروش است اشتباه است. همانطور که خواهیم دید ، "نگرش آشوری" فقط شامل ظلم و عدم مدارا نبوده ، و کیش خدایان آشوری به مردم تحت سلطه تحمیل نشده است.

 

مقاله کورش کبیر، تبعیدها و خدایان خارجی برت فان در اسپک ص 3 و 4

Cyrus the Great, Exiles and Foreign Gods 
A Comparison of Assyrian and Persian Policies on Subject Nations، p3,4

https://www.academia.edu/3753890/Cyrus_the_Great_Exiles_and_Foreign_Gods_A_Comparison_of_Assyrian_and_Persian_Policies_on_Subject_Nations

 

   

 

 


امام خمینی (س) - مقام حضرت علی (ع) در نگاه امام خمینی (س)

عده ای از  اسلام ستیزان کوردل که تاب دیدن عشق غنی شیعیان آل علی (ع) را در جای جای ایران نداشته و در اقدامی مضحکانه ، شبهه ای در رابطه با شورش اصطخر مطرح کرده اند و ما نیز این شبهه را همچون جریان پوسیده معاندین به زباله خواهیم فرستاد

شبهه: علی و کشتار ایرانیان در زمان امام علی(ع)»؛ مردم اصطخر چندین بار قیام کردند. علی در یکی از آن موارد عبدالله بن عباس را در رأس لشکری به آنجا گسیل داشت و شورش توده ها را در سیل خون فرونشاند (فارسنامه ابن بلخی، ص 136). در مورد دیگر که مردم اصطخر شورش کردند، امام علی(ع)، زیاد بن ابیه که از خونخواری و آدم کشی به انوشیروان دوم لقب گرفته بود، به آنجا گسیل داشت تا به سرکوبی این قیام بپردازند. در مورد جنایات و کشتار مردم اصطخر توسط زیاد بن ابیه کتاب ها و روایات زیادی نوشته و نقل شده است

 

پاسخ: بنابر نقل طبری، ابن اثیر، ابن خلدون، ابن کثیر و زمانی که ابن حضرمی کشته شد، اهل فارس و کرمان سر به شورش برده و والیان خود را بیرون راندند. حضرت علی(ع) در این مورد که چه کسی را برای سروسامان دادن به اوضاع روانۀ آن منطقه کند با برخی به م نشست. یکی از یاران حضرت به نام جاریة بن قدامه، زیاد بن ابیه را برای این منظور پیشنهاد داد. حضرت علی(ع) نیز با پذیرش این پشنهاد به ابن عباس دستور داد تا ولایت فارس را به زیاد سپرده و او را به همراه سپاهی به آن ناحیه روانه سازد. زیاد پس از حضور در فارس و بررسی اوضاع ی و اجتماعی منطقه و با ت زیرکانه ای که به کار بست، توانست بدون جنگ و خونریزی بر فارس مسلّط شود. منابع یاد شده تصریح دارند که زیاد با مردم آن سامان با عدالت و رعایت امانت رفتار نمود.[1]

 

بنابر این، در پاسخ به این قسمت از پرسش با استفاده از گزارش فوق باید به دو نکتۀ اساسی اشاره کرد: نخست این که، زیاد بن ابیه در تسلّط بر فارس نه تنها با شورشیان آن سامان نجنگید، بلکه با زیرکی و استفاده از روش های مسالمت آمیز توانست بر اوضاع به هم ریخته آن سامان چیره شود. نکتۀ دیگر، در بارۀ تشبیه زیاد بن ابیه به انوشیروان است. باید گفت آنچه از گزارش های تاریخی استفاده می شود آن است که تشبیه نمودن زیاد به انوشیروان توسط مردمان فارس -بر خلاف ادعای در این پرسش- به جهت نرمش، مدارا و عدل او بوده است.[2]

 

مسئلۀ دیگری که در این قسمت باید به آن پرداخت؛ بررسی ادعای سرکوب شورش ایرانیان توسط عبد الله ابن عباس است که در فارسنامه ابن بلخی به آن اشاره شده است.

در بررسی منابع تاریخی سندی که دلالت بر سرکوب و کشتار شورشیان فارس توسط عبدالله بن عباس کند، دیده نمی شود. شاید منشأ این ادعا آن باشد که عبد الله بن عباس در زمان خلافت حضرت علی(ع) به ولایت بصره گماشته شد و تا زمانی که آن حضرت به شهادت رسید در این مسند قرار داشت.[3] در آن دوره بصره و کوفه دو مرکز مهم به شمار می آمدند که سایر مناطق همجوار، تحت اشراف این دو مرکز اداره می شدند. از آن جمله اداره مناطقی از ایران مانند خوزستان و فارس به عهدۀ استاندار و والی بصره بود. حضرت علی(ع) در واقعۀ شورش برخی از مردم آن ناحیه بعد از می که با برخی از یاران خود نمودند به ابن عباس دستور دادند تا زیاد بن ابیه را به فرمانداری فارس بگمارد.[4] لذا زمانی که نام عبدالله بن عباس در خصوص این واقعه؛ یعنی شورش مردم فارس و تسخیر آن در تواریخ به میان می آید،[5]  به این جهت است که وی استاندار منطقه بوده و زیاد بن ابیه از کارگزاران تحت نظر او به شمار می آمد.

 

امّا در مورد انتساب کشتار ایرانیان توسط ابن عباس که در فارسنامه ابن بلخی مطرح گردیده است؛[6] باید به این نکته توجه داشت که منابع اصلی فارسنامه ابن بلخی که در سال 510 ق نگاشته شده است، تاریخ طبری»، سنی ملوک الارض و الانبیاء» و المسالک و الممالک اصطخری» است و در این سه کتاب تاریخی گزارشی به این شکل ذکر نشده است، مگر این که این سخن نیکلسن را بپذیریم که ابن بلخی شنیده ها و دریافت های خود را نیز بر کتابش می افزوده است،[7] که در این صورت پذیرفتن این دسته از گزارش ‌ها از ابن بلخی خالی از اشکال نخواهد بود.

باید اضافه کرد که برخی از منابع متأخر نیز مانند جغرافیای حافظ ابرو» این واقعه را بی هیچ کم و کاستی از ابن بلخی نقل نموده اند.[8]

در نتیجه از آنچه گفته شد روشن می شود که:

1. شورش برخی از ایرانیان در منطقه اصطخر فارس در زمان حضرت علی(ع) یک بار بیشتر واقع نشده است.

2. این شورش با درایت کامل زیاد بن ابیه بدون خونریزی مهار گردید.

3. گزارش کشتار مردم در این واقعه درست نیست، و سند معتبر و محکمی ندارد.

 

[1]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‏الطبری، ج ‏5، ص 138، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق؛ ابن جوزی، عبد الرحمن، المنتظم، ج ‏5، ص 159، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج ‏3، ص 382، دار صادر- دار بیروت، بیروت 1385ق؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ‏7، ص 320، دار الفکر، بیروت، 1407ق؛ ابن خلدون، عبد الرحمن،تاریخ ‏ابن ‏خلدون،ج‏2، ص 644، دار الفکر، بیروت، چاپ دوم، 1408 ق؛ ابن اثیر، عز الدین، أسد الغابة، ج ‏2، ص 3، دار الفکر، بیروت، 1409ق.

[2]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ‏7، ص320؛ المنتظم، ج ‏5 ،ص 159؛ طبری، محمد بن جریر تاریخ ‏الطبری، ج ‏5، ص 137.

[3]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج ‏6، ص 2698، ترجمه ابو القاسم پاینده، اساطیر، تهران، چاپ پنجم، 1375ش‏؛ ابن خلدون عبد الرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج ‏1، ص 639، ترجمه آیتى، عبد المحمد، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول، 1363ش.

[4]. ابن اثیر، عز الدین، الکامل، ج ‏3، ص 382. 

[5] . بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج ‏2، ص 543، ترجمه محمد توکل، نشر نقره، تهران، چاپ اول، 1337ش.

[6]. ابن بلخی، فارسنامه، ص 289، سازمان چاپ و انشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شیراز، چاپ اول، 1374ش.

[7]. ابن بلخی، فارسنامه، ص 3.

[8]. حافظ ابرو، شهاب الدین عبد الله خوافى‏، جفرافیاى حافظ ابرو، ج ‏2، ص 106، میراث مکتوب‏، تهران‏، چاپ اول، 1375ش‏.


فهرست مقالات تاریخ معصومین (ع) | ایما | آموزش مجازی و غیر حضوری معارف اسلامی

با حکم سعد بن معاذ، مسلمانان تمام مردان طایفه ی بنی قریظه را یکجا کشتند و ن و فرزندان آنها را به اسارت در آوردند. آگاهی و مانع نشدن پیامبر، حکایت از تأیید حضرت دارد. در این ماجرا بین ششصد تا نهصد مرد یهودی کشته شدند. (ترجمه ی تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۰۸۸)

ذوق زدگی از این حادثه
برخی مخالفان ما، با شنیدن این قضیه، ذوق زده شده اند که به ضعفی از اسلام دست یافته اند و همواره آن را در کامنت ها و سایت هایشان به رخ مسلمانان می کشند.

پیمان یهودیان با مسلمانان
یهودیان بنی قریظه در قلعه ای در مدینه زندگی می کردند و با پیامبر پیمان بسته بودند که بر ضد پیامبر(ص) و یاران او قدمی بر ندارند و با دست و زبان ضرری به او نرسانند. اسلحه و مرکب در اختیار دشمنانش قرار ندهند و الا دست پیامبر در ریختن خون آنها و ضبط اموال و اسیر کردن ن و فرزندانشان باز خواهد بود. (بحار الانوار، ج ۱۹، ص ۱۱۰ ـ ۱۱۱)

پیمان شکنی بنی قریظه
جنگ احزاب (خندق) جنگی بسیار خطرناک برای مسلمانان بود. هنگامی که مشرکان و یهودیان و انواع مخالفان مسلمانان، با اتحاد خود، مدینه را به محاصره در آوردند، در این چنین موقعیتی، یهودیان بنی قریظه پیمان شکنی کردند و بنا شد با محاصره کنندگان همراهی کنند. (مغازی واقدی، ج ۲، ص ۴۵۵ ـ ۴۵۶) حتی پیمان نامه ای را که به امضای رئیسشان و پیامبر رسیده بود پاره کردند. (بحار، ج ۲۹، ص ۲۲۳)
خبر پیمان شکنی به رسول خدا(ص) رسید و در این وضعیت خطرناک، او را بسیار غمگین ساخت. او سعد را بعنوان نماینده ی خود نزد بنی قریظه فرستاد تا از واقعیت خبر دهد. یهودیان بنی قریظه، پیامبر و سعد را به فحش کشیدند و به این صورت معلوم شد که خبر درست بوده است. (مغازی واقدی، ج ۲، ص ۴۵۸ ـ ۴۵۹)

نقشه ی بنی قریظه
نقشه ی ابتدایی آنان این بود که در زمان محاصره ی مدینه، آنها نیز از درون شهر، به غارت بپردازند و در شهر ایجاد وحشت کنند. حتی از قریش و غطفان دو هزار سرباز درخواست کرده بودند. پیامبر از ماجرا خبر شد و پانصد نفر را مامور کرد تا نقشه ی آنها را خنثی کنند. (سیره حلبی، ج ۲، ص ۳۱۵)

کمک بنی قریظه به دشمنان مسلمانان
یهودیان بنی قریظه بیست بار شتر خرما برای کسانی که مدینه را به محاصره در آورده بودند، فرستادند؛ هرچند سپاه اسلام بارهای شتر را توقیف و خرماها را ضبط کردند. (سیره حلبی، ج ۲، ص ۳۲۳)

مجازات بنی قریظه
به محضی که جنگ احزاب به پایان رسید، مسلمانان دژ بنی قریظه را به دلیل پیمان شکنی به محاصره در آوردند. باز هم یهودیان از روزنه های دژ، به پیامبر اسلام فحاشی می کردند. (سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۲۳۴ و تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۴۵ ـ ۲۴۶)
بنی قریظه پیشنهاد کردند اموالشان را به مسلمانان بدهند و مدینه را ترک کنند اما پیامبر نپذیرفت. (سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۲۳۷) اگر آنان را رها می کرد بعید نبود بار دیگر در فرصت مناسب، باز هم در صدد ضربه به حکومت اسلامی بر آیند. تصمیم نهایی بنی قریظه این شد که هرچه سعد بن معاذ در مورد آنان حکم کرد بپذیرند و پیامبر نیز قبول کرد.
سعد حکم داد که مردان جنگنده ی آنها کشته، اموالشان تقسیم و ن و فرزندانشان به اسارت در آیند. (سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۲۴۰ و مغازی واقدی، ج ۲، ص ۵۱۰)
پیش از این، پیامبر بنی قینقاع را بخشیده بود و از آنان خواست تا مدینه را ترک کنند اما آنان به دشمنان پیوستند. همچنین بنی نضیر را بخشید اما آنان در عوض، جنگ احزاب را راه انداختند. تجربه ی گذشته اجازه نمی داد بنی قریظه به حال خود رها شوند.

یادآوری
یک) تعداد زیاد کشته های یهودیان دلیل بر ناحق بودن کشتنشان نیست. پیش از توجه به آمار کشته ها باید دلیل کشته شدن را بررسی کرد. اگر حقشان بوده که کشته شوند، تعداد آنها اهمیت ندارد. عراقی هایی که در رکاب صدام به ایران کردند، حقشان بود کشته شوند هرچند تعداد کشته هایشان زیاد باشد. بله، اگر کشتنی ناحق باشد هرچه تعداد بیشتر باشد بدتر است.
دو) گاهی برای نادرست نشان دادن کشتار یهودیان، سر بریدن آنها را مطرح می کنند. سرهای آنها را با شمشیر زدند و آن زمان کشتن مجرمان به همین صورت بود. مگر کورش و داریوش چگونه مجرمان را می کشتند؟
سه) گاهی سروصدا راه می اندازند که حضرت علی(ع) در این ماجرا چندصد نفر را کشت. اگر یهودیان حقشان بوده که کشته شوند، هرکس به آن اقدام کند کار خوبی کرده و هرچه بیشتر بکشد بهتر است؛ چنانکه در عصر ما رزمنده ای که عراقی بیشتری را کشته در نظر ما ارجمندتر از کسی است که کمتر کشته. پس در درجه اول باید بررسی کرد که آیا این کشتنها به حق بوده یا ناحق.

تاریخ جنگ بنی قریظه برگرفته از:
فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، قم، بوستان کتاب، چاپ نوزدهم، ۱۳۸۳ ش، ص ۶۱۸ ـ ۶۴۳ (بخش مربوط به حوادث سال پنجم هجرت)

اسفند ۱۳۹۲

 

مطالب  جالب دیگر :

تنش‌های زرتشتی-مسیحی در عصر ساسانیان
 

ترویج زرتشتی‌گری در ایران به زور شمشیر

معنی نام آتوسا

 

   

 

 

 

 


داستان احترام به سادات | の

 

وقتی می گوییم: زرتشتی ها با نژادپرستی به دنبال ترویج دینشان هستند، در مقابل، آنها نیز امتیاز قائل شدن اسلام برای سادات و احترام به آنها را مطرح می کنند.


از زرتشتیان می پرسیم: اگر امروز افرادی یافت شوند که بدانید از نسل زرتشت هستند، آیا این افراد در نظر شما احترام پیدا نمی کنند؟ (موبدها قائلند که نواده ی زرتشت هستند و به همین دلیل موبدی را منحصر در خود می دانند. هرچند در ادعای منسوب بودنشان به زرتشت تردید دارند) اساساً ما به فرزندان و نوه های انسان های بزرگ احترام می گذاریم. اگر نواده های انیشتین و ادیسون به ایران بیایند، با احترامی خاص با آنها برخورد می کنیم. در واقع این احترام به خود این اشخاص نیست بلکه احترام به جد آنهاست و چنین رفتاری معقول و منطقی است و کسی این رفتار ما را نژادپرستی نمی نامد.


قضیه ی احترام به سادات نیز به همین صورت است. احترام به سیدها در واقع احترام به خاندان پیامبر است. در حقیقت این قضیه نوعی تبلیغ و ترویج اسلام است.


امتیازی که اسلام برای سادات در نظر گرفته این است که بودجه ای را تعیین کرده تا به سادات فقیر برسد (نه هر سیدی). می دانیم که فقر، انسان را به هر راهی ممکن است بکشاند حتی به فسادهای اخلاقی. اگر سیدی به انحراف کشیده شود تأثیر منفی آن در مردم بیشتر است. بنابراین اسلام بودجه ای را تعیین کرده تا به سادات فقیر رسیدگی شود. البته اسلام در عوض، زکات غیر سیدها را بر سادات حرام کرده اما غیر سیدها از سادات و غیرسادات می توانند زکات بگیرند.
اگر اسلام قائل بود که بی چون و چرا هر کاری سیدها کردند از آنها حمایت کنیم و در هر شرایطی حق به آنها بدهیم، این همان نژادپرستی بود در حالی که در احکام جزایی و اجرای قانون، هیچ فرقی میان سادات و غیر آنها نیست. همان تعداد شلاقی که به غیرسید به سبب گناهانی چون می زنند، به سید هم می زنند. فرقی میان قاتل و مقتول سید و غیرسید نیست و …

 

 

   

 

 

 

 

مطالب جالب دیگر:

نژاد پرستی در کلام امام خمینی(کلیک کنید)

ذوالقرنین کوروش نیست(کلیک کنید)

مقایسه عقد ازدواج باستانی، و خطبه عقد اسلامی(کلیک کنید)



 


گذری بر زندگی امام خمینی (ره) از طلوع تا غروب *فرهاد شرف پور - ایرنا

 

امام خمینی :

با دست حکومت هاى فاسد و با تبلیغ حکومت هاى فاسد، این نژادپرستى ها و گروه پرستى ها در بین مسلمین رشد کرده. عرب ها را در مقابل عجم ها و ترک ها قرار دادند و عجم ها را در مقابل عرب ها، و ترک ها را در مقابل دیگران و همه نژادها را در مقابل هم.

 

اینکه من مکرّر عرض مى کنم که این ملّى گرایى اساس بدبختى مسلمین است براى این است که این ملّى گرایى، ملت ایران را در مقابل سایر ملت هاى مسلمین قرار مى دهد، و ملت عراق را در مقابل دیگران و ملت کذا را در مقابل کذا…

 

در ایران از سال هاى طولانى، اشخاص بى اطلاع از اساس مسائل، و لو فرض کنید بعضى شان مغرض نبودند، اینها هم هى طبل ملّیت را کوبیدند، همان ملّیتى که مى خواست اساس اسلام را در ایران بربچیند.

 

اسلام آمده است که (بگوید:) همه نژادها با همند؛ مثل دنده هاى شانه مى مانند؛ هیچ کدام بر هیچ کدام تفوق ندارند، نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب و نه ترک بر هیچ یک از اینها و نه هیچ نژادى بر دیگرى و نه سفید بر سیاه و نه سیاه بر سفید، هیچ کدام بر دیگرى فضیلت ندارند. فضیلت با تقواست، فضیلت با تعهد است، با تعهد به اسلام است. اینها تبلیغاتى بوده است، تلقیناتى بوده است که از ابرقدرت ها که مى خواستند ما را بچاپند، شده است و مع الأسف، بعض اشخاص مسلمان صحیح هم باورشان آمده.

در چندین سال قبل ـ محتمل است، گمان مى کنم زمان رضا خان بود ـ یک مجمعى درست کردند و یک فیلم هایى تهیه کردند و یک اشعارى گفتند و یک خطابه هایى خواندند، براى تأسف از اینکه اسلام بر ایران غلبه کرد، عرب بر ایران غلبه کرد. شعر خواندند، فیلم [به] نمایش گذاشتند که عرب آمد و طاق کسرى را، مدائن را گرفت و گریه ها کردند. همین ملّی ها، همین خبیث ها گریه ها کردند. دستمال ها را درآوردند و گریه کردند که اسلام آمده و سلاطین را، سلاطین فاسد را شکست داده».

 

منبع: صحیفه امام، ج ۱۳، ص: ۸۷ ـ ۸۸

 

 

تکمیلیه : برخی از نفوذی ها در نظام اسلامی ایران - تلاش میکنند با گفتمان باطل ملیگرایی و ناسیونالیستی شکافتی در میان اقوام مختلف کشور من جمله ترک ها - عرب ها - فارس ها ایجاد کنند لذا در این مطلب سخن گهروار امام راحل حضرت امام خمینی ره را مطرح کردیم تا عزیزان فریب حیله ملیگرایان را نخوردند و تنها از گفتمان به حق اسلامگرایی پیروی کنند - گفتمانی که باعث شد در دفاع مقدس - تمام اقوام کشور ( ترک و- عرب - فارس و.) در کنار یکدیگر با سر بند یازهرا در برابر رژیم بعث عراق مقاومت کنند و جالب تر آن که با گفتمان اسلامی حتی مردمی از کشور های مختلف مانند افغانستان - پاکستان - و حتی بحرین در دفاع مقدس شرکت کردند و شهید شدند . در حالی که بسیاری از ملگرایان علی الخصوص حضرات زرتشتی که تنها هنرشان در راستای منافع ملی این است که بجای  سلام - درود بگوییند . در هیچ جبهه ای شرکت نکردند . بنگرید به مقاله شهید تراشی زرتشتیان در همین وب (کلیک کنید)

 

مطالب جالب دیگر :

ذوالقرنین کوروش نیست(کلیک کنید)

اختلال ژنتیکی زرتشتیان(کلیک کنید)

شهید تراشی زرتشتیان(کلیک کنید)

 

   

 

 

 


 


در این مقاله به صورت جامع با بررسی مستندات  اثبات خواهیم کرد ذوالقرنین - کوروش هخامنشی نیست. ( منابع در انتهای مطلب آمده است)

 

سید احمد خان هندی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

احمدخان هندی - جاسوس انگلستان

اولین سوالی که باید مطرح شود این است که چه کسی برای اولین بار کوروش هخامنشی را ذوالقرنین نامید؟ 

اولین کسی که کوروش هخامنشی را ذوالقرنین معرفی کرد سر ( sir) احمد خان هندی بود. 

جالب است بدانید سر احمد خان هندی از جاسوسان انگلیس بود که نشان sir را از ملکه انگلیس دریافت کرده است و از آن جالب تر آن که احمدخان هندی خود کافر به قرآن است !

( خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل) 

 

Abul Kalam Azad 1.jpg

ابوکلام آزاد - اندیشمند هندی

بعد از احمدخان هندی(جاسوس انگلیسی) دومین کسی که نظریه ذوالقرنین بودن کوروش هخامنشی را از احمدخان هندی اخذ کرد ابوکلام آزاد بود . او  با تالیف کتاب این نظریه اشتباه را  گسترش داد. توجه بفرمایید که ابوکلام آزاد یک اندیشمند مسلمان هندی بود اما باستانشناس و تاریخدان نبود

وی در کتابی که تالیف کرد ادله ای  برای اثبات این قضیه یعنی ذوالقرنین بودن کوروش هخامنشی مطرح کرد که البته اشتباه بود و ماهم در این مقاله آن ادله  را نقد و بررسی میکنیم. ( خدا از تقصیراتش بگذرد و گناهش را ببخشد)

 

زندگانی عالم فرزانه، علامه طباطبایی | مجله اینترنتی انعکاس

علامه طباطبایی - تفسیر المیزان 

مرحوم علامه طباطبایی، متخصص در فقه و اصول و تفسیر و حدیث و فلسفه بودند؛ اما متخصص در تاریخ و باستان‌شناسی نبودند. ایشان در موضوع ذوالقرنین به سخن ابوالکلام آزاد (اندیشمند هندی) مراجعه کردند. از سویی می‌دانیم که سخن ابوالکلام در این امر، منسوخ شده و استدلال‌های او از اعتبار ساقط است.

ثانیاً بسیاری از کسانی که به عظمت علامه طباطبایی استناد می‌کنند، افرادی هستند که هیچ اعتقادی به ایشان ندارند. بلکه چه بسا به ایشان توهین هم بکنند، لیکن به اینجا که می‌رسند بنا بر اغراض شخصی، دم از عظمت ایشان می‌زنند.

ثالثاً اگر کسی به عظمتِ علامه طباطبایی استدلال کند (که بزرگواری و عُلُو مقام ایشان کاملاً درست هست) پس ما هم به عظمت دیگر علماء استدلال می‌کنیم. مطلق علمای بزرگ شیعه و سنی از محدثین و مفسرین و متکلمین از قرن نخست تا همین 2 قرن پیش، هیچ یک کورش را ذوالقرنین نخواندند. بلکه غالباً اسکندر مقدونی را ذوالقرنین می‌نامیدند. ثعلبی نیز به درستی می گوید: أکثر أهل السیر هو الإسکندر». (بیشتر سیره‌نویسان اسکندر را ذوالقرنین می‌دانند.) 

اما نکته اینکه علامه طباطبایی نیز با قاطعیت و یقین کورش را ذوالقرنین ندانستند، بلکه فرمودند بر این تطبیق اعتراضاتی وارد است؛ لیکن ایشان کورش را نزدیک‌ترین گزینه به ذوالقرنین می‌دانند: این بود خلاصه‌‏اى از کلام ابو الکلام، که هر چند بعضى از جوانبش خالى از اعتراضاتى نیست، لیکن از هر گفتار دیگرى انطباقش با آیات قرآنى روشن‏‌تر و قابل قبول‏‌تر است.»[3] هرچند که امروز، همین نزدیکیِ کورش و ذوالقرنین نیز باطل و نادرست است.

 

 

 

شاپور شهبازی - باستان شناس ( و باستانگرای) معروف و رد نظر ابوکلام آزاد

 

 علیرضا شاهپور شهبازی از باستان‌شناسان ایرانی در ردّ پیوند میان کورش و ذوالقرنین می‌نویسد:

 

" در سال 1950 مولانا ابوالکلام آزاد کوشید تا ثابت کند که این انسان بالدار، نشان دهنده‌ی ذوالقرنین که به عقیده‌ی او همان کورش بزرگ بوده است می‌باشد. از آنجا که فرضیه‌ی وی، با همه‌ی محبوبیتی که یافته، از پشتیبانی مآخذ تاریخی و باستان شناسی یکسره بی‌بهره است، ناچاریم در اینجا از مرحله بیرون افتیم و گفتگویی دیگر پیش آوریم… باید دانست که هیچگونه مجسمه‌ای، آن هم در استخر» از کورش بر جای نمانده است. مولانا آزاد را استاد سامی به پاسارگاد دعوت کرده بودند، اما وی بیمار شد و بدانجا نتوانست رفت، و هرگز آن نقش را ندید. بنابر این تعبیر نادرستی از آن کرد، و نتیجه‌هایی گرفت که پذیرفتنش بی‌اندازه دشوار است. با این همه باید افزود که اندیشه و خواست او خدمت به ایران بود، و روانش شاد باد که از مردان بزرگوار بود. " [4]

 

 

چه کسانی کوروش را ذوالقرنین می‌دانند - گلونی

 

لیکن به راستی دلیل ذوالقرنین بودن کورش چیست ؟! حال به نقد دلایل ذوالقرنین بودنِ کورش می‌پردازیم، آن هم از دریچه نگاه به موضوع شاخ (چه اینکه مدعی هستند کورش تاجی با دو شاخ داشت، لذا او همان ذوالقرنین به معنی صاحب دو شاخ» است). ادعای برخی این است که تصویر زیر همان نقش‌نگاره کورش هخامنشی است که در کاخ دروازه پاسارگاد.

 

 

 

این نگاره، اصلاً نماد کورش نیست. بلکه امروزه روشن و مبرهن است که این، نماد یک بعل فینیقی است. و همین خود نشان می‌دهد که کورش نمی‌تواند ذوالقرنین باشد.

اما پیرامون تاجی که بر سر این نگاره است، باید دقت کرد که این تاج، یک تاج مصری محسوب می‌شود.[5] که مشهور به تاج هِمهِم (Hemhem Crown) است. تصاویری از تاج مصری:

 

پس اگر این را گواه بر ذوالقرنین بودن کورش بگیریم، مصری‌ها بر این عنوان از کورش سزاوارترند! از سویی دیگر، در ادبیات قرآنی، واژه قرن (و جمعِ آن که قُرون است) به معنی ملت و نسل است.[6] متعدداً این معنا در قرآن آمده است.[7] و این معنی اولیه، درباره ذوالقرنین هم تبعاً نافذ است (از همین روی معنی درستِ ذوالقرنین، صاحب دو ملت است). لیکن اگر کسی اصرار کند که واژه قرن» به معنی شاخ و ذوالقرنین» به معنی صاحب دو شاخ» باشد، آنگاه هرآینه اسکندر مقدونی بیش از هر کسی لایق این صفت خواهد بود. بنا بر متون تاریخی و اساطیری (که در مکتوبات کلاسیک ایرانی هم بیان شده)،‌ اسکندر در خواب دید که به خورشید نزدیک شد و دو شاخ‏ آن را از مشرق و مغرب گرفت، او رؤیاى خویش را با مردمش در میان گذاشت و آنان او را ذوالقرنین نامیدند.[8] همچنین اسکندر پس از فتح مصر، پسر آمون» نامیده شد و دو شاخ به شکل شاخ‌های آمون برای او به تصویر در آمد. آمون‏ (Ammon) الهه مصر باستان و مظهر خورشید، دارای دو شاخ‏ شمرده می‌شد.[9] بر روی سکه‌های یونانی عصر باستان نیز به روشنی تصویر اسکندر کبیر (Alexander the Great) حک شده است که شاخ‌هایی به نشان شاخ‌های آمون دارد. این سکه مربوط به حکومتِ Thrace است و در زمان پادشاهی لوسیماخوس (Lysimachus) ضرب شده است.[10] همچنین افیپوس ‏ (Ephippos) در اثر خود درباره اسکندر مى‏‌نویسد: اسکندر هنگام خوان، بالاپوش مقدس مى‌‍‏پوشید. این بالاپوش گاه به رنگ ارغوانى ویژه آمون بود، با کفش و شاخى‏ مانند او».[11]

 

 

ر برخی نگاره‌ها برای زئوس (خدای بزرگ یونان باستان) نیز شاخ‌هایی به شکل آمون نقش کرده اند. از جمله تصاویر زیر که نشان می‌دهد زئوس همان آمون (یا معادل آن) شمرده می‌شد (Zeus-Ammon).

 

 

هرچند تأکید می‌شود که نگارنده وماً اسکندر مقدونی را ذوالقرنین نمی‌داند، بلکه سخن در این است که "اگر" ذوالقرنین را به معنی صاحب دو شاخ» فرض کنیم، در این صورت، اسکندر برنده، و کورش بازنده‌ی این مبارزه خواهد بود.

 

کوروش یا کورش؟ - ایران آینده

تناقض شخصیت کوروش هخامنشی با ذوالقرنین

ذوالقرنین انسان صالح و یکتا پرستی بود اما کوروش هخامنشی با توجه به منشور منتسب به آن بت پرست بوده است و مردک بت بابل را ستایش کرده بنگرید به مقاله منتشر شده پیرامون بت پرستی کوروش هخامنشی در وب حقایث تاریخی ( کلیک کنید http://htarikhi.blog.ir/post/80 )

 

علاوه بر بت پرست و گوساله پرستی، موضوعی دیگر نیز در منشور کورش، جلوه نمایی می‌کند. آن هم ادبیاتی است که آلت پرستان جهان باستان از آن استفاده می‌کردند. آیا کورش هخامنشی، علاوه بر گوساله پرستی، آلت پرست هم بود؟ اگر قضیه برایتان جالب شد، ادامه را بخوانید!

در منشور منسوب به کورش هخامنشی، او به روشنی، بت‌های بعل و مردوک و نبو را خدای خود می‌خواند. پیش‌تر در این زمینه سخن گفتیم که مردوک (Marduk) به معنی گوساله است. خدای بت پرستان بابِل باستان. یکی از خدایان شیطانی جهان باستان. در هر صورت، کورش آن را خدای خود می‌خواند. نه یک بار. بلکه بیش از 10 مرتبه این عبارت را تکرار و بر آن تأکید کرد.

اما قضیه به همین جا ختم نمی‌شود. علاوه بر بت پرست و گوساله پرستی، موضوعی دیگر نیز در منشور کورش، جلوه نمایی می‌کند. آن هم ادبیاتی است که آلت پرستان جهان باستان از آن استفاده می‌کردند. اگر قضیه برایتان جالب شد، ادامه را بخوانید!

در بند 14 منشور می‌خوانیم که کورش می‌گوید:

i-na ki-it-tì ù mi-á-ru i-te-né-‘e-e-i-na-a-tì dAMAR.UTU EN GAL ta-ru-ú ÙGme-ú ep-e-e-ti-a dam-qa-a-ta ù À-ba-u i-a-ra ha-di-i ip-pa-li-i[s]

ترجمه‌ای که مترجمین فارسی ارائه کردند، عموماً به این شکل است: به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورندهٔ مردمانش است، به کارهای نیک او (=کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست».[12]

اما واژه‌ای که در این میان، حساسیت اینجانب (نویسنده پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب) را برانگیخته است، لفظ i-a-ra است: iara. برخی مترجمین مثل دکتر حسین بادامچی، واژه iara و iaru را به معنی عدالت و راستی» گرفته اند. اما وقتی به فرهنگنامه اکدی ـ فرانسوی وابسته به انجمن باستان‌شناسی Association Assyrophile de France مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که این لفظ، دو معنی دارد. یکی عدالت» و دیگر آلت تناسلی». در واقع این واژه به معنی آلت تناسلی مرد، و آلت تناسلی سگ pénis (homme, chien) است،[13] در واژه نامه انگلیسی ـ اکدی (glosbe) نیز همین معنا آمده که iaru به معنی آلت تناسلی است که این همان اندیشه و باور آلت‌پرستان جهان باستان است که آلت تناسلی را نماد عدالت و زندگی می‌دانستند (البته عدالت شیطانی مد نظر خودشان که همان لذت پرستی مطلق دنیوی است):

آلت پرستی کورش

 

لذا معنی عبارت چنین می‌شود: مردوک، سرور بزرگ، که پرورندهٔ مردمانش است، به آلت تناسلی کوروش به شادی نگریست (و در نتیجه، به آلت تناسلی کورش برکت داد).

 

 

 

کورش هخامنشی: هر کس برای حکومت من دعا نکرد را به صلیب بکشید

 

کورش هخامنشی طی بیانیه‌ای به کاهنان یهود، فرمان داد تا همه ایشان باید برای حفظ شاه (کورش) و خانواده‌اش به سوی خدا دعا کنند تا شاهنشاهی پارس ادامه داشته باشد! و کسانی که از این حکم نافرمانی کنند بایستی به صلیب کشیده شوند و اموالشان به سود خزانه سلطنتی مصادره شود. می‌بینیم که وقتی پای حکومت به وسط می‌آید، کورش هیچ اهل آزادی‌های دینی نیست!رخی مدعی هستند که کورش هخامنشی (و جانشینان او) اهل تساهل و تسامح دینی بود. یعنی به مردم آزادی‌های دینی می‌دادند! و این را افتخاری برای کورش می‌دانند. پس در پاسخ به این سخنان باید عرض برسانیم:
این افتخار نیست. چون رفتاری از سر حیله‌گری بود. کورش می‌کوشید مردم را در جهل و خرافات نگه دارد تا بتواند بر آنان حکومت کند. به مردم این آزادی را می‌داد که گوساله‌پرست باشند. حتی خودش نیز بت مردوک (که در لغت به معنی گوساله است) را به عنوان خدای آسمان‌ها و زمین ستایش می‌کرد. چرا؟ چون دوست می‌داشت در نادانی بمانند. اما در جایی که قضیه فرق می‌کرد، به کسی آزادی دینی نمی‌داد. مثلاً در کتاب روزگار باستانی یهود» با عنوان "The Antiquities of the Jews" اثر یوسف فلاوی» یا همان فلاویوس ژوزفوس (که یهودی بود) آمده است کورش هخامنشی طی بیانیه‌ای به کاهنان یهود، فرمان داد تا همه ایشان باید برای حفظ شاه (کورش) و خانواده‌اش به سوی خدا دعا کنند تا شاهنشاهی پارس ادامه داشته باشد! و کسانی که از این حکم نافرمانی کنند بایستی به صلیب کشیده شوند و اموالشان به سود خزانه سلطنتی مصادره شود.[15] می‌بینیم که وقتی پای حکومت به وسط می‌آید، کورش هیچ اهل آزادی‌های دینی نیست! بلکه هر گونه مخالفت را با حکم صلیب و مصادره اموال پاسخ می‌دهد. این هم نمونه‌ای از حقوق بشر آن هم از جنس کورش!


          

اسکن از متن کتاب:
       
قتل عام مردم اوپیس به دست کورش کبیر در گفتار ترئور برایس

در سال 539 (پیش از میلاد)، اوپیس بخشی از یک جنگ وحشتناک و خونین، بین کورش دوم (کورش کبیر) و نبونئید (پادشاه بابیلون) بود. کورش شهر اوپیس را غارت کرد و مردم آن را قتل عام نمود. البته این دیدگاه، سخنی تازه نیست! بلکه دیگر مورخین، پژوهشگران و متخصصین تاریخ ایران و بین النهرین نیز بر همین عقیده اند که کورش به راستی مرتکب چنین رفتاری شد.

ترئور روبرت برایس (Trevor Robert Bryce) متولد 1940 میلادی، از بزرگترین پژوهشگران حال حاضر جهان در عرصه باستان‌شناسی خاور نزدیک است. وی تاکنون آثار متعددی در زمینه‌های مختلف از خود بر جای گذاشته است و جایگاه علمی روشنی در محافل آکادمیک دارد.[14] او در کتاب مردم و اماکن باستانی خاور نزدیک» با عنوان اصلیِ The Peoples and Places of Ancient Western Asia می‌نویسد:

In 539 Opis was the site of a fierce and bloody battle between the Persian and Babylonian armies, under their respective kings Cyrus II and Nabonidus. The letter was defeated and fled for his life, while Cyrus plundered Opis and massacred its inhabitants.

ترجمه: در سال 539 (پیش از میلاد)، اوپیس بخشی از یک جنگ وحشتناک و خونین، بین کورش دوم (کورش کبیر) و نبونئید (پادشاه بابیلون) بود. کورش شهر اوپیس را غارت کرد و مردم آن را قتل عام نمود.[15] البته این دیدگاه، سخنی تازه نیست! بلکه دیگر مورخین، پژوهشگران و متخصصین تاریخ ایران و بین النهرین نیز بر همین عقیده اند که کورش به راستی مرتکب چنین رفتاری شد.[16]

 

با این توصیفات  کوروش هخامنشی با همچین شخصیتی اصلا میتواند نامزد ذوالقرنین قرآن شود ؟ ذوالقرنینی که در قرآن از آن یک فرد صالح یاد شده است؟! و به این نیز توجه بفرمایید که ما تنها گوشه ای کوچکی مطالب ناگفته از کوروش را در این مقاله مطرح کردیم چرا که رذایل بسیاری از کوروش هخامنشی باقی مانده است که در مقالات دیگر بیان میکنیم.

 

 

زندگینامه ابوعلی سینا

ابوعلی سینا اسکندر را ذوالقرنین میداند

ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا مشهور به شیخ الرئیس بوعلی سینا» از دانشمندان نامدار ایرانی در عرصه جهانی است که در قرن 4-5 هجری می‌زیست و هنوز بسیاری از آثار او مورد توجه جهانیان است. جالب اینکه او دستی بر آتش ادبیات فارسی و عربی نیز داشت و در یکی از اشعار خود به ستایش اسکندر مقدونی پرداخته؛ او را ذوالقرنین می‌خواند.

بوعلی حسین بن عبدالله بن سینا مشهور به شیخ الرئیس بوعلی سینا» از دانشمندان نامدار ایرانی در عرصه جهانی است که در قرن 4-5 هجری می‌زیست و هنوز بسیاری از آثار او مورد توجه جهانیان است. جالب اینکه او دستی بر آتش ادبیات فارسی و عربی نیز داشت و در یکی از اشعار خود به ستایش اسکندر مقدونی پرداخته؛ او را ذوالقرنین می‌خواند: و هذِه الآلَةُ عِلمُ المَنطِقِ، مِنهُ اِلَى جُلِّ العُلومِ یَرتَقی، میراثُ ذی القرنین لمّا سَألا، وزیره العالم حتى یعملا» یعنی علم منطق میراث ذوالقرنین و وزیرش است. در توضیح این عبارت نیز آمده است: یرید الإسکندر المکدونی بن فلیبس و وزیره أرسطو.»[17] یعنی منظور اسکندر مقدونی و وزیرش ارسطو است (می‌دانیم که دانش منطق به دست ارسطو تدوین و میراث او شمرده می‌شود).

در این میان هرچند غالباً شاهد تلاش باستانگرایان در جهت بایکوت این قضیه هستیم، اما مدتی پیش یکی از پایگاه‌های حقیقت‌ستیز (که در دروغ‌بافی و تناقض‌گویی دستی دراز دارد) مطلبی درباره بوعلی سینا نوشت با این عنوان که "پورسینا دانشمندی که فیلسوف به دنیا آمد و فیلسوف از دنیا رفت" و درآن تصریح کرد که بوعلی سینا اهل تحجر» و تقلید» نبود! گویا مدتی بعد، از نگارنده آن نوشتار (ادمین دروغ‌پرداز آن پایگاه باستانگرا) پرسیده شود که چرا بوعلی سینا، اسکندر مقدونی را ذوالقرنین» نامید؟ او نیز در پاسخ و طبق معمول در یک تناقض‌گویی آشکار گفت که ابن سینا اگر از این عبارت استفاده کرده آن را به عنوان یک اصطلاح به کار برد و درباره آن بررسی تاریخی نکرد!!! سپس مدعی شد که اسکندر و بعداً عرب‌ها بسیاری از منابع را از بین بردند و لذا افسانه‌ها داستان اسکندر را در بر گرفتند.! و خلاصه اینکه طبق باور آن پایگاه دروغ‌پرداز باستانگرا، بوعلی سینا تحت تأثیر افسانه‌های آن دوران و بدون اینکه بررسی تاریخی کند اصطلاح "اسکندر ذوالقرنین" را به کار برد!!! جالب است. قبلاً ادعا کرده بود که ابن سینا مخالف هرنوع تحجر و تقلید بوده و سند درستی هر امری را عقل و تجربه می‌‌دانست! اما اینجا که ابن سینا رشته‌ی توهمات و دروغ‌های جماعت باستانگرای حقیقت‌ستیز را دریده، ناگهان ابن سینا را به "پیروی از افسانه‌ها" و "سخن گفتن بدون بررسی تاریخی" متهم می‌کنند! به راستی که برای پیروان مکتب کورش هخامنشی، حقیقت هیچ ارزشی ندارد. بلکه آنان هر چیز را با معیار منافع خود می‌سنجند. اگر به سودشان باشد می‌پذیرند و اگر به ضررشان باشد در تخریب آن می‌کوشند.

 

حکیم ابوالقاسم فردوسی - ویکی فقه

فردوسی هم اسکندر را ذوالقرنین می‌داند

حکیم فردوسی در شاهنامه همانند دیگر فرهیختگان و بزرگان ایرانی، اسکندر را ذوالقرنین می‌نامد که در پی آب حیات به شرق و غرب سفر کرد و در مقابل قوم یأجوج و مأجوج سدی ساخت

پیرامون این نکته که ذوالقرنین مذکور در قرآن کیست، سخن‌ فراوان است. در این میان غالب مورخین و مفسرین و متکلمین بر این باورند که اسکندر مقدونی (در برخی منابع: اسکندر رومی) همان ذوالقرنین است. هرچند نگارنده این نوشتار، قضاوتی درباره مصداق اسکندر نمی‌کند، لیکن باید گفت که حکیم فردوسی در شاهنامه همانند دیگر فرهیختگان و بزرگان ایرانی، اسکندر را ذوالقرنین می‌نامد که در پی آب حیات به شرق و غرب سفر کرد و در مقابل قوم یأجوج و مأجوج سدی ساخت.[]
اکنون وقت آن است که از خود بپرسیم آیا فردوسی وطن فروش بود؟ با اینکه کورش برای عرب‌ها و یهودیان شناخته شده بود، و تبعاً برای ایرانیان نیز می‌بایست شناخته شده بوده باشد، چرا فردوسی هیچ نامی از کورش در شاهنامه نیاورد؟ چرا در ماجرای ذوالقرنین هیچ اشارتی به کورش نکرد؟! بلکه اسکندر را به عنوان ذوالقرنین معرفی می‌کند؟

                               
                   

 

 


سایر اندیشمندان و فرهیختگان کلاسیک مسلمان همچون حافظ - مولانا و. نیز به اجماع اسکندر مقدونی را ذوالقرنین میدانستند البته در این میان ابوریحان نظر متفاوتی دارد و ذوالقرنین را اهل یمن و عرب میداند 

 

سخن شیمون پرز پیرامون کورش هخامنشی

 

سخن شیمون پرز پیرامون کورش هخامنشی

شیمون پرز: کورش هخامنشی، نخستین صهیونیست جهان بود. ما به او مدیون هستیم. The great king of Iran was the first Zionist in the world. King Cyrus called for the Jewish people in Iran to go and settle in Israel and build a second temple.

 

 

پرسش مهر | نتیجه گیری

 

 

نتیجه گیری :

بر اساس مستندات مطرح شده آن چه مسلم است این است که کوروش هخامنشی ذوالقرنین قرآن نبوده و حتی نامزد شدن اون برای ذوالقرنین بودن قرآن اشتباه  است چرا کوروش هخامنشی یک شخص فاسد و فاجر و حتی بت پرست بوده است البته هیچ اطمینان صد در صدر مبنی بر ذوالقرنین بودن اسکندر مقدونی هم نداریم لذا نتیجتاٌ اگرچه شخصیت ذوالقرنین قرآن مجهول و مبهم باقی مانده است ولی یقین داریم که نظر ذوالقرنین بودن کوروش هخامنشی از اساس باطل است

 

پی‌نوشت: 
[1]. کورش و ذوالقرنین (مجموعه مقالات همایش کورش هخامنشی و ذوالقرنین)، عسکر بهرامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1390، مقاله ذوالقرنین: اسکندر یا کورش، فتح الله مجتبایی، ص 33.
[2]. سید موسی حافظی، ذوالقرنین در قرآن کیست، مجله طالب حق، بهمن 1336، شماره 9، ص30.
[3]. سید محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر هم

[4]. علیرضا شاپور شهبازی، زندگی و جهانداری کورش کبیر، تهران: نشر دنیای کتاب، 1389، ص 252-256.

 

[5]. والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران: نشر ماهی، 1392. ص 116.
[6]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن‏، ترجمه غلامرضا خسروی حسینی، تهران: انتشارات مرتضوی، 1374. ج 3 ص 175-176
[7]. سوره  یونس، آیه 13؛ سوره قصص، آیه 43؛ سوره اسراء، آیه 17؛ سوره طه، آیه 51؛ سوره یاسین، آیه 31؛ سوره انعام، آیه 6؛ سوره مریم، آیه 74؛ سوره صاد، آیه 3؛ سوره فرقان، آیه 38.
[8]. أبو الحسن على بن الحسین مسعودی،‌ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1374. ج 1 ص 58.
[9]. تاریخ هردوت‏،‌ محقق و مصحح: هادى هدایتى، ‏ تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران‏،‌ 1382. جلد 2، پاورقی صفحه 132.
[10]. والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران: نشر ماهی،‌1392. ص 253، و همچنین بنگرید به:
wildwinds.com, coins, sg6814
[11].  آثنایوس نوکراتیس،‌ ایرانیات در کتاب بزم فرزانگان‏، ترجمه: جلال خالقى مطلق‏،‌ تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامى‏، 1386. ص 48.

 

[12]. شاهرخ رزمجو، استوانهٔ کورش بزرگ، تهران: نشر فرزان روز، 1389، ص 75-79.
[13]. برا مشاهده مراجعه بفرمایید به Association Assyrophile de France (link is external)
[14]. برای مشاهده مراجعه کنید به فرهنگنامه Glosbe

[15]. بنگرید به:
The University of Queensland: Australia, School of Historical and Philosophical Inquiry, Professor Trevor Bryce,
National Library of Australia: About Bryce, T. R. (Trevor Robert: 1940)
[16]. بنگرید به:
Trevor Bryce, The Routledge Handbook of the Peoples and Places of Ancient Western Asia: From the Early Bronze Age to the Fall of the Persian Empire, London & NewYork: Routledge, Taylor & Francis, 2009, Pp 741.

[17]. ابوعلی سینا، القصیدة المزدوجة فی علم المنطق، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، 1405 ه ق، ص 3.

[]. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، انتشارات سعید نوین، 1388، ج 2، ص 511-515.
پرویز اتابکی، واژه‌نامه شاهنامه، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1379، ج 3، ص 1134-1135 ؛ شاهنامه حکیم فردوسی، تصحیح ژول مول، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1376، ج 5، ص 112-113 ؛ میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، تهران: نشر روزگار، 1379، ج 2، ص 724.
 

 

   

 

 

 

 لینک این مطلب : http://htarikhi.blog.ir/post/96


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مجله تحلیلی و آموزشی فروش و بازاریابی elec2020 Caracal (سیاه گوش) فیلم فارس تعمیر دستگاه تصفیه آب در شیراز Biomedical Signal بهترین خرید وبلاگ کتابخانه عمومی شهدای سنجان شخمی پایپ ایران-تولید وفروش